اي کاش ...اي کاش مي توانستيم از آفتاب ياد بگيريم که بي دريغ باشيم در دردها وشاديهايمان
حتي با نان خشکمان و کارهايمان را جز براي قسمت کردن بيرون نياوريم اي کاش مي توانستيم
در غروب مبهم شهري غريب هيچ کس تنهايم را حس نکرد هيچ تفسيري به جز چشمهاي تو وسعت
شيداي ايم را حس نکرد فصل سردي که ويران مي شدم هيچ کس در خوابها يش هم نديد
هيچ وقت دل به کسي نبند چون اين دنيا اين قدر کوچيکه که توش دو تا دل کنار هم جا نميشه
اگر هم دل بستي هيچ وقت ازش جدا نشو چون اين دنيا اين قدر بزرگه که ديگه پيداش نمي کني.
نظرات شما عزیزان: